يكشنبه, ۱۱ مرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۰۵ ق.ظ
مدیریت در فوتبال روز دنیا
هرکسی از زاویه دید خود به فوتبال نگاه می کند.یکی فوتبال را تجارت و صنعت بزرگی می نامد؛دیگری به مثابه ایدئولوژی به آن می نگرد یا از ستارگان فوتبال به عنوان «الماس های فوتبال برده های استعمار نو» نام می برند.تی دیدم یک فیلسوف ایرانی مثل دکتر رضا داوری اردکانی فوتبال را «وهم» جهان امروز نامیده است.به نظرم فوتبال همه اینها که می گویند هست:تجارت، شکلات، دو فنجان قهوه در اوقات فراغت، وهم، ایدئولوژی،برده پرور نو،هیجان،قدرت،تکنیک،تاکتیک،غم،شادی،موسیقی، و ...
برای مطالعه کامل به ادامه مطلب بروید ...
فوتبال در گذشته و حال برای من همه اینهاست، اما به یک ویژگی فوتبال در حال حاضر بیشتر تمرکز
می کنم،و آن فوتبال و مدیریت است.مدیران از فوتبال چه درسهایی می توانند بگیرند؟ به مواردی اشاره
می کنم:
1)کارگروهی
فوتبال ورزشی گروهی است که یازده نفر به عنوان یک تیم در مستطیل سبز ظاهر می شوند و دهها نفر دیگر بیرون از میدان به آن ها وصل هستند.در حالی که هر فرد نقش خود را بازی می کند (تکنیک) حرکت تیم باید همراه با روح گروهی باشد(تاکتیک). فوتبال تنها تکنیک و یا تاکتیک صرف نیست،در حرکت تیمی این دو باید با هم باشند.نقش مربی به عنوان یک مدیر تبدیل تکنیک های فردی به تاکتیک های گروهی است.این نقش یکی از دشوارترین نقش هاست.یک مدیر می تواند از فوتبال بیاموزد که چگونه سازمان را از فردگرایی به گروه گرایی سوق دهد.
2)نقش مربی و بازیکن
هر کدام از این نقش ها وظایف و مسئولیت های خود را دارند.مربیان نمی توانند همه نقش ها، از دروازبان گرفته تا فوروارد را بازی کنند.بسیاری از مربیان خود بازیگرهای حرفه ای هم نبوده اند.به عنوان مثال:فرگوسن در منچستر یونایتد با سن بالای 65 سال که به سختی می تواند پا به توپ بزند. هیچ کس انتظار بازی کردن از مربیان ندارد.بلکه مربیان بازیگردانهای ماهری هستند.آن ها با دقت رفتارهای بازیکنان خود و حریف را زیرنظر دارند و دائماً با مهره های خود که بازیکنان هستند روش های بازی را تغییر می دهند و با توجه به تکنیک و تاکتیک های حریف تیم خود را به حرکت در می آورند. در دنیای مدیریت سازمانی نیز یک مدیر نمی تواند صاحب همه تخصص ها باشد و کار کارشناسان و کارکنان را خود انجام دهد.مدیر سازمان مانند مربی فوتبال به دقت سازمان خود و سازمان های رقیب را زیر نظر دارد و برآن اساس سازمان را به حرکت درمی آورد.
یک تیم فوتبال یا یک سازمان مثل گروه ارکستر است،در حالی که هر کس ساز تخصصی خود را می نوازد، با هدایت رهبر ارکستر از ترکیب آن ها ندای دل انگیزی برمی خیزد. رهبر ارکستر خود نمی تواند همه سازها را مانند نوازندگانش بنوازد ولی اگر هدایت او نباشد ندای دل انگیز به صدای هول انگیز تبدیل
می شود.
3)تمرین،تمرین،تمرین
برای تبدیل تکنیک های فردی به تاکتیک های گروهی،زحمات زیادی را باید تحمل کرد.باید تمرین های طاقت فرسایی انجام داد تا بدن و ذهن و روح بازیکنان سیقل بخورد.آنقدر باید رفتارهای گروهی را تمرین کرد که به اصطلاح فوتبالیست ها بازیکنان چشم بسته همدیگر را در زمین پیدا کنند.دهها و حتی صدها ساعت تمرین برای 90 دقیقه بازی، در سازمان نیز همین گونه است نمی توان کارکنان را به صورت فردی و گروهی به حال خود رها کرد و انتظار بهره وری بالا را داشت.